از این گلشن پرستوی مهاجر رفت و من ماندم
نمی دانم چرا بعد از گلم در این چمن ماندم
الهی کس نبیند این چنین داغی که من دیدم
خدایا کس نباشد این چنین تنها که من ماندم
به چشم خویش دیدم غروب آرزوها را
کشیدم رنج و غربت گرچه عمری دروطن ماندم
امانت را گرفت از من دو دست نازنین امشب
صوری تا کجا انگشت حیرت در دهان ماندم
خدایا در غم زهرا به من صبری عنایت کن
که جانم رفت و من دلگیر در زندان تن ماندم
نرفتم در کنار قبر محبوبم ز خود رفتم
نماندم در میان خانه در بیت الحزن ماندم
نظرات شما عزیزان: